..زمان ! به من آموخت که : دست دادن معنی رفاقت نیست ... بوسیدن قول ماندن نیست ... و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست

 سخت است فراموش کردن کسی که با او

همه چیز و همه کس را فراموش می کردم !

شنبه 19 / 6 / 1392 1:11 |- alianiz -|

سردش بود...دلم را برايش سوزاندم 

گرمش كه شد با خاكسترش نوشت:

"خداحافظ"

سه شنبه 17 / 6 / 1392 2:32 |- alianiz -|

بهترین قصه ی دنیا عشق است و بدترین آن عادت . . .

اما بدترازهمه عادت به کسی است که روزی عاشقش بودی...

پنج شنبه 14 / 6 / 1392 11:54 |- alianiz -|

 الان كلي حرف واسه گفتن داريم...

اماديگه زنگه انشا نداريم...

**********

اي كاش ميشد گوشه اي از تقويم نوشت..

خدايا امروز خيلي خسته ام فردا بيدارم كن

**********

از من خواست حلالش كنم...

همان كس كه بابي رحمي محبت هايم را حرام كرد...

**********

دنیا پر از تباهی است !
نه به خاطر وجود آدم های بد !
بلکه به خاطر سکوت آدم های خوب


†ɢα'§ : متن دپرسي, اس هاي دپرسي, , , ,
پنج شنبه 14 / 6 / 1392 11:48 |- alianiz -|

 مترسک ناز می کندکلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان

پنج شنبه 14 / 6 / 1392 1:22 |- alianiz -|

 بيخيال رفيق انهايي كه با من وتو راه نيامدند

براي ديگران دويدند....

پنج شنبه 14 / 6 / 1392 1:15 |- alianiz -|

من ماندم و16جلدلغت نامه که هیچکدام

ازواژه هایش مترادف"دلتنگی"نمیشود...

کاش دهخدا میدانست دلتنگی معنا ندارد!!...

"درد دارد"

چهار شنبه 11 / 6 / 1392 12:36 |- alianiz -|

تمام عمر دويدم ونرسيدم،باحسرت به كساني

نگاه كردم كه ندويدندورسيدن،پس ايستادم وارام

شكستم.... 

یک شنبه 8 / 6 / 1392 11:9 |- alianiz -|

 نميذاشتم دلم راببري اگر ميدانستم

زندگي چه قدر بي تو دل ميخواهد...

یک شنبه 8 / 6 / 1392 11:8 |- alianiz -|

 بهش گفتم نرو نميتوني فراموشم كني،

چند قدم رفت وبرگشت،گفتم ديدي نميتوني!!!

گفت ببخشيد شما؟!؟!؟!؟

یک شنبه 8 / 6 / 1392 11:5 |- alianiz -|

نبودن هايت انقدر زياد شده اند كه هر رهگذري راشبيه

تو ميبينم!!نميدانم غريبه ها"تو"شده اند يا تو "غريبه"  

یک شنبه 8 / 6 / 1392 11:1 |- alianiz -|

 هواي مردن بيخ گوش من است.

همانجايي كه روزي رد نفس هاي توبود...

یک شنبه 8 / 6 / 1392 10:58 |- alianiz -|

گفتم:بيا.گفت:پاهايم يخ زده...

به پاهايش سوختم...

گرم شد رفت به سوي ديگري... 

سه شنبه 3 / 6 / 1392 11:38 |- alianiz -|

 شكسته ام،ميفهمي؟به انتهاي بودنم رسيده ام;

اما اشك نميريزم پنهان شده ام پشته لبخندي كه خيلي درد ميكند...

سه شنبه 3 / 6 / 1392 11:36 |- alianiz -|

منتظر كسي نباش كه بتوني باهاش زندگي كني

منتظر كسي باش كه نتوني بدون اون زندگي كني...

جمعه 23 / 5 / 1392 9:20 |- alianiz -|

عشقت را نصيب ان كن كه لياقت دارد نه انكه تشنه ي

عشقت است چون هر تشنه اي سيراب ميشود

*************************

عشق كودكي ام را به تمام عشق ها ترجيح ميدهم

گرچه يك طرفه بود اما صادقانه وبي كلك بود

شنبه 22 / 5 / 1392 1:24 |- alianiz -|


عشق يعني انتظار و انتظار
                                عشق يعني هر چه بيني عکس يار
 
            عشق يعني شب نخفتن تا سحر
                                عشق يعني سجده‌ها با چشم تر
 
            عشق يعني ديده بر در دوختن
                                عشق يعني از فراقش سوختن


ℭoη†iηuê
یک شنبه 18 / 5 / 1392 10:35 |- alianiz -|

رسیده ام به حس برگی که میداند باد از هر طرف بیاید سرانجامش افتادن است !

***************

هرداغي يه روز سردميشه ولي هيچ پخته اي خام نميشه.

***************

ميدوني چرا ادمها وقتي بزرگ ميشن باخودكارمينويسن؟

براي اينكه ياد بگيرند هراشتباهي پاك شدني نيست.

***************

سنگهايي كه به فراق تو زدم...كعبه ميشداگرميساختمشان.

***************

بايد با هركس مثل خودش رفتار كرد حتي اگر دردنيا سنگي روي سنگي بند نشود.

***************

مهربانيت را به دستي ببخش كه دوستش داري وگرنه

حسرتي ميگذاري بر دل انكه دوستش نداري.

پنج شنبه 17 / 5 / 1392 4:14 |- alianiz -|

حوایت میشدم اگر سیب سرخی داشتی ولی حیف که ادم نیستی

***********************

دلم چند وقتیست خواب عمیقی میخواهد مانند ماهی

حوضمان که چند روزیست روی اب خوابیده است.

 

شنبه 15 / 5 / 1392 22:39 |- alianiz -|

  

عشق یعنی به کسی اختیار بدی که نابودت کنه اما

اعتماد کنی که هیچ وقت این کار رو نمی کنه

 

********************************

 

پنجره را باز کن و از هوای بارانی لذت ببر

خوشبختانه باران ارث پدری هیچ کس نیست

سه شنبه 13 / 5 / 1392 2:53 |- alianiz -|

 

وقتی کسی به زندگیتان وارد میشود
خدا او را به دلیلی میفرستد
یا برای درس گرفتن از او
و یا برای ماندن با او برای همیشه . . .

 

دو شنبه 12 / 5 / 1392 5:5 |- alianiz -|

 

دلم تنگ است ، نمی دانم ز تنهایی
... پناه آرم كدامین سوی

! پریشان حالم و بی تاب می گریم
... و قلبم بی امان محتاج مهر توست

... نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من
! به دنبال تو همچون كودكی هستم
... و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را
... كه شاید اندكی آرام گیرد دل

دلم تنگ است و تنهایی به لب می آورد جانم
بیا تا با تو گویم از هیاهوی غریب دل
كه بی پروا تلنگر می زند بر من و می گوید به من
نزدیك نزدیكی به دنبال تو می گردم ، به سویت پیش می آیم
!!! چه شیرین است پر از احساس یك خوشبختی نابم

جمعه 9 / 5 / 1392 13:52 |- alianiz -|

 

می نویسم که تو بخوانى، اما حیف !
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند !
و تو… حتى نگاه هم نمی کنى …!
 

خیلی سخته دلت هوای یه نفر رو بکنه
ولی نتونی بگی
خیلی سخته دلت بخواد صداش رو بشنوی
ولی نتونی زنگ بزنی.

جمعه 9 / 5 / 1392 1:41 |- alianiz -|

  

پرنده ای که رفت، بگذار بــــرود . . .

هــوای ســرد بــهــانــه است .

هــوای دیــگــری در ســر دارد .

دو شنبه 5 / 5 / 1392 22:36 |- alianiz -|

 

 

 

 

 

 

 

                                          دل تنگی هایم را با کدام قایق 


                                             روانه ساحل دلت کنم که
 


                                                   بفهمی دل تنگم....

 

 

 

دو شنبه 5 / 5 / 1392 22:34 |- alianiz -|

 منو درگیر خودت کن تا جهانم زیر و رو شه 


تا سکوت هر شب من با هجومت روبه رو شه 


بی هوا بدون مقصد سوی طوفان تو میرم
 

منو درگیر خودت کن تا که آرامش بگیرم


دو شنبه 22 / 4 / 1392 22:5 |- alianiz -|

 دلم تنگ می‌شود


چشمانم باران می‌خواهد
 خدایا! 

فرو بردن این همه بغض روزه را باطل نمی‌كند؟
 

 
یک شنبه 21 / 4 / 1392 10:38 |- alianiz -|

 رفتی و جات خالی شد تو خونم آتیشو باز کشیدی به جونم 

میدونم که حرف های قشنگت 
چیزی نیست جز اشکی رو گونم 

آخ بازم داغت کوبید تو سینه 
یاد تو چقده دلنشینه 

خدایا کاری کن از بهشتت 
بتونه اشکامو ببینه ...... 

 
یک شنبه 21 / 4 / 1392 10:36 |- alianiz -|

 عاشق هوس های عاشقانه ام


دست هایت را به من بده

به جهنم که مرا به جهنم میبرند

به خاطر عشقبازی با تو !!!تو خود بهشتی.....
یک شنبه 21 / 4 / 1392 10:33 |- alianiz -|

عمریست نشسته ام

 

پای لرز خربزه هایی

 

که هیچوقت یادم نمی آید

 

کی؟!خوردمشان...

 

 

 

هر جا که می بینم نوشته است :

 

''خواستن توانستن است''

 

آتش می گیرم !

 

یعنی او نخواست که نشد ؟!

پنج شنبه 20 / 4 / 1392 1:55 |- alianiz -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد