دلم خوش بود :
اگرچه دستانش در دستانم نیست ، دلش که با من است !!!
وقتی دلش با من است یعنی تمام او از آن من است …
اما حالا نه دستانش در دستانم هست نه دلش با من !
چقدر سخت است تحمل اینکه به یکباره تهی شوی از او
تو اگر می دانستــــــی ….
که چه رنجی دارد خنجر از دســــــت عزیزان خوردن…
از من خسته نمی پرسیدی …که چرا تــــــنهایی…!!!
منـــ فقطـــ برایـــ او یکـــ نخـــ سیگار بودمـــ
کامشـــ را گرفتـــ
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت و گفت:
تو باش اسیر سرنوشت…
زندگي كلاهت را بالا بيانداز!كه من
دگير حال بازي كردن ندارم.تو بردي!!!
*******
خدايا اجازه ميتونم ورقمو بالا بگيرم!!؟؟
ميدونم وقت تموم نشده اما من از زندگي خسته ام...
*******
من خيلي وقته كارته قرمزمو گرفتم فقط
دارم اروم اروم زمينو ترك ميكنم واسه وقت كشي...
*******
گاهي رفتن راهي براي رسيدن نيست...
اما براي رسيدن راهي جز رفتن نيست...
درد بزرگیهبرای کسی که متوجه نبودنت نیست
پرپر بشیولی وقتی بعد از یک روز در به دری و دلواپسی
بهش میگی نگرانت بودم دلم هزار راه رفت
تموم چیزی که میشنوی... یک “مرسی” خشک و خالیه
شیشه های خانه ها را دستور دادند دوجداره باشد ،
دیگر وقتی باران می بارد صدایش شنیده نمی شود …
یاد اشکهای بی صدای خودم افتادم !
ϰ-†нêmê§ |